روسیه تنها کشوریست که قادر به کنترل صحنه عملیات‌ها در سوریه است



نشریه ایتالیایی «ایل جورنال» طی گزارشی اعلام کرد که روسیه تنها کشوریست که می‌تواند صحنه عملیات‌ها در سوریه را کنترل کند و استراتژی آتش‌بس خاص خود در خصوص بحران سوریه را دارد.

خبرگزاری فارس: روسیه تنها کشوریست که قادر به کنترل صحنه عملیات‌ها در سوریه است

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری فارس، نشریه ایتالیایی «ایل جورنال» طی گزارشی به قلم «جیان میکالسین» نوشت: پیشنهادات مسکو در خصوص حل مسالمت‌آمیز مناقشه سوریه، «باراک اوباما» رئیس‌جمهور آمریکا را به سخره می‌گیرد.

روسیه تنها کشوری است که استراتژی آتش‌بس خاص خود در خصوص بحران سوریه را دارد و همین امر اوباما را به سخره می‌گیرد.

در ابتدای فوریه جاری، «سرگی لاوروف» وزیر امور خارجه سوریه اعلام کرد که روسیه طرح آتش‌بسی را در خصوص سوریه به واشنگتن ارائه کرده و به رغم آنکه «جان کری» وزیر امور خارجه آمریکا بارها از مقامات روس خواسته بود عملیات نیروهای هوایی خود در منطقه را متوقف کنند، اما به نظر می‌رسد که دولت اوباما در بن‌بست گرفتار شده و روش‌های اقدام آن محدود به نظر می‌رسند.

در حال حاضر تنها گروه تروریستی جبهه النصره ممکن است بتواند با نیروهای هوایی روسیه و ارتش سوریه مقابله و در برابر آنها مقاومت کند و توقف عملیات‌های روسیه در سوریه و عملیات‌های ارتش سوریه نشان دهنده توقف عملیات‌های کردهایی است که در شمال شرقی این کشور مشغول مبارزه با داعش هستند و اوباما با رد پیشنهاد روسیه خود را در موقعیتی بسیار حساس قرار می‌دهد چرا که وی در واقع در بقای دشمنان غرب نظیر القاعده مشارکت دارد.

 

 

ارتش روسیه از روز 30 سپتامبر سال 2015 میلادی با مجوز پارلمان این کشور و بنا به درخواست دولت سوریه عملیات هوایی گسترد‌ه‌ای علیه تروریست‌ها در سوریه آغاز کرد.

همزمان ارتش سوریه و نیروهای مردمی به صورت هماهنگ با نیروی هوایی روسیه در تلاش برای پیشروی و بازپس‌گیری مناطق تحت کنترل تروریست‌ها هستند.

پوتین دلیل تصمیمش برای کمک به دولت سوریه را نگرانی از احتمال نفوذ تروریست‌ها به روسیه عنوان کرده است. هزاران نفر از اتباع چچن که دیدگاه‌های افراطی دارند، برای کمک به داعش به سوریه سفر کرده‌اند و مسکو می‌گوید بازگشت آن‌ها به روسیه می‌تواند تهدیدی برای امنیت ملی این کشور باشد.

برجام، تحریم و موشک ایرانی


ﮔﺮﻩ زدن اﻗﺘﻀائاﺕ ﻭ ﻣﺼﻠﺤﺘﻬﺎﻱ ﺟﻨﺎﺣﻲ داخلی ﺑﺎ ﺳﻴﺎﺳﺖ ﺧﺎﺭﺟﻲ ﻭاﻣﻨﻴﺖ ﻣﻠﻲ ﻛﺸﻮﺭ و ذبح کردن منافع ملی در مسلخ منافع شخصی وباندی و گروهیست که میتواند به ﺑﻼﻱ ﺧﺎﻧﻤﺎﻥ ﺳﻮﺯﻱ تبدیل شود.

نوع مذاکرات هسته ای با شش قدرت جهانی نشان داد که دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران از توان بسیار بالا و غیر قابل باوری برای تحقق اهداف خود و جامعه بین المللی برخوردار است. این روند در صورت پیروزی دموکرات ها در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا می‌تواند در یک بستر خردگرایی مبتنی بر تعقل و منطق به ثمر بنشیند و بسیاری از بحران های منطقه در سایه روح تفاهم و حفظ صلح و ارامش جهانی حل و فصل گردد.

ایران از تحریمهای ناشی از فعالیتهای هسته ای تا حدی عبور کرده و نباید به دام تحریمهای برآمده از اقدامات موشکی بیافتد. وزرای دفاع و امور خارجه کشورمان مرتب تکرار میکنند تحریم علیه برنامه موشکی را با گسترش این برنامه پاسخ می دهیم. این همان روشی است که در مواجهه با برنامه هسته ای طی شد و بتدریج کشور را در تحریم‌های بی سابقه غرق کرد. عبرتی که از برآیند شیوه فعالیتهای هسته ای باید آموخت این است که ایران باید بجای لجاجت و تبلیغات بی نتیجه در قبال برنامه موشکی، رفتاری هوشمندانه به نمایش بگذارد تا شاید تحریمهای ناشی از برنامه موشکی در همین حد که هست باقی بماند.

البته کار سیاست امروزه از این هم پیچیده تر است.اغلب کشور ها شعارهایشان را در نقطه کاملا مقابل نیات و اعمالشان تنظیم می کنند که از آن تحت عنوان سیاستهای اعلامی و اعمالی یاد میشود.مثلا شعار آزادیخواهی می دهند و به اسارت می کشند. شعار امنیت می دهند و ناامنی ایجاد می کنند.شعار دوستی می دهند ،دشمنی میکنند،

آیا نمی‌شود در خصوص برنامه های دفاعی حداقل کم حرفی پیشه کرد؟ یا هرچیزی را نگفت؟ آیا درشت گویی به پروژه ایران هراسی کمک نمیکند و ریختن آب به آسیاب دشمن تلقی نمی‌شود؟

در این میان و به موازات ابعاد و آثار نظامی- سیاسی - حقوقی فعالیتهای نظامی -دفاعی من جمله موشکی یک نکته نیمه حقوقی - نیمه نظامی نیز وجود دارد که به نظر میرسد حداقل اگر در مسائل تبلیغاتی به آن توجه شود عاری از زیان است و آن اینکه حوزه تهدیدات مستقیم علیه کشورمان، از دایره ای به شعاع حداکثر دو هزار کیلومتر فراتر نمی رود.

(فاصله هوایی تل آویو تا تهران کمتر از هزار و ششصد کیلومتر است. فاصله شهرهای غربی کشور تا اسراییل از این هم کمتر است. کرمانشاه تا تل آویو فاصله هوایی هزار و صد کیلومتری دارد). کشورهای عرب منطقه و امثالهم که بسیار هم نزدیک تر هستند.

از سوی دیگر، آمریکا هم ناوگان و پایگاه هایش در منطقه مستقرند و بعید است ایران به دنبال تولید موشکهایی باشد که برد آنها به آمریکا برسد. لذا به نظر می رسد برد موشک های فعلی کشور برای بازدارندگی منطقه ای کاملا کافی است. البته موضوع دقت و کیفیت مطلب دیگری است. پس نباید بیش از این مقدار که هست تبلیغ کرد.

از سوی دیگر، آنچه که در قطعنامه 2231 شورای امنیت سازمان ملل در تایید برجام با بیانی نسبتا ملایم از ایران خواسته شده است که حداکثر تا هشت سال پس از «روز قبول توافق» هیچ فعالیتی مرتبط با موشکهای (بالستیکی طراحی شده برای قابلیت حمل سلاح های هسته ای) انجام ندهد. با عنایت به مجموع موارد ذکر شده و با تاکید موکد و مکرر بر ضرورت حفظ و ارتقا توان دفاعی کشورمان خصوصا در حوزه موشکی، می توان چنین نتیجه گرفت که:

اولا مناسب است از اظهاراتی همانند آنچه سردار محسن رضایی مطرح کرد (که باید برد موشکهایمان به پنج هزار کیلومتر برسد!) پرهیز شود چون فقط اروپا را در معرض تهدید قرار می دهد.

ثانیا، در تعیین اولویت های موشکی و آزمایش ها می توان دقت بیشتری کرد. اینکه آیا افزایش مرتب برد موشک ها یا حداقل اعلام این موضوع به خودی خود فضیلت و معطوف به تامین منافع ملی است؟ تردید دیده میشود.

ثالثا، اگر در سخنان مسئولین ذیربط کشور اشاره به این نکته بسیار مهم که موشکهای ایران باهدف دارا بودن «قابلیت حمل سلاح های هسته ای» طراحی نمی شوند متناوبا تاکید شود، اهمیت بسیار زیادی دارد که تاحد قابل توجهی بهانه را از دست مخالفان و معاندان ایران می گیرد.

چنین رویکردی از آن رو اهمیت بیشتری می یابد که در نظر داشته باشیم همواره جریان سازی های تحریک آمیزی را علیه ایران در رسانه های غربی و عربی شاهد هستیم و باتوجه باینکه می دانند ایران و همسایگانش به چه مواردی حساس هستند، روی همان ها مانور می کنند . این حساسیت ها و واکنش ها را شناسایی و بهره برداری میکنند که در مدلسازی رفتار کشورها در دهه های گذشته تجربه کرده اند.

به هر تقدیر فارغ از اینکه کدامین بازیگران ازکلام تند برخی مسولین و نمایش های موشکی و تسلیحاتی ایران در رسانه های خودی و غیرخودی ،داخلی و خارجی بهره برداری میکنندو پول ها به جیب چه کسانی و کشورهایی می رود نکته ای که باید به آن توجه خاصی داشت این است که دیپلماسی رسانه ای کشور قطعا اهداف واقعی و معطوف به نتیجه حداکثری را پیگیری وتامین نمی کند.

بدیهی است که کاریکاتوری که اعراب را در حال له شدن در جریان دست دادن ایران و غرب ترسیم می کند، یا نشان دادن دستیابی حوثی ها به موشک های دور برد و یا مطالبی که اینجا و آنجا در رسانه ملی ایران می بینیم گرچه ممکن است به مذاق برخی یا طیف هایی درداخل خوش آید اما خواسته یا ناخواسته جریان سازی رسانه ای غرب و درگیر ساختن ایران را با نظام بین الملل دنبال می کند و به نظر می رسد که وظیفه وزارت امور خارجه این است که در دیپلماسی رسانه ای هم نقش اساسی و کاربردیتری ایفاء کند .

جریان سازی فکری رسانه ای باید حداقل در بعد بین المللی و دیپلماتیک تحت هدایت ساختار مربوطه دیپلماسی کشور باشد. در یک مرحله با نمایش فیلم دستیابی حوثی ها به موشک تحریک به رو در رویی بیشتر در یمن و فروش سلاح بیشتر به منطقه تعقیب می شود و متعاقب آن شلیک این موشک ها به منظور ایجاد درگیری و غیره جریان سازی می شود. عناصر مرتبط با جریان سازها در مناطق مختلف هم براساس سناریوها ی آنان وارد عمل میشوند.

از همین رو طرح مجدد تحریم تسلیحاتی و اضافه و کم کردن اسامی در لیست نیز در این جریان سازی نقش خود را داشته و براساس واکنش ایران و تحت تاثیر اینگونه جریان سازیها برنامه ریزی شده استّ. آنچه روشن و مسلم است اینکه هرچند سیاست داخلی و خارجی اقتضائات خودرادارد اما تحت تاثیر متقابل یکدیگر نیز قرار می‌گیرند. از همین رو دور ازذهن نیست و حتی شاید در برخی یا بسیاری موارد هم ضروریست که دولتها در داخل به گونه ای بگویند اما در خارج به شیوه دیگری حتی در نقطه مقابل آن عمل کنند  دیگری دارد. به عنوان مثال زمانی که باراک اوباما در مبارزات انتخاباتی سخن از تعامل با ایران گفت، پس از پیروزی او نظر بوش.

پسر را در مورد این رویکرد سوال نمودند. بوش پاسخ جالبی داد و گفت: « هرکسی که وارد کاخ سفید بشود، ناچار است بر اساس اطلاعاتی که روی میز رییس جمهور قرارداده میشود تصمیم بگیرد». اتفاقا همینطور هم شد و بر اساس اطلاعات موثق، اوباما براساس ایده « تعامل »، میزان اقدامات پنهان امریکا علیه ایران را به مراتب افزایش داد. به دیگر سخن، اوباما به اقتضای تمایل افکار عمومی، بگونه ای هوشمندانه، ایده تعامل را مطرح نمود اما به لحاظ عملیاتی مخالف آن اقدام کرد.

ﺿﺮﺏ اﻟﻤﺜﻞ ﺣﻜﻴﻤﺎﻧﻪ اﻱ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ "ﺁﺩﻡ ﻋﺎﻗﻞ اﺯ ﻳﻚ ﺳﻮﺭاﺥ ﺩﻭﺑﺎﺭ ﮔﺰﻳﺪﻩ ﻧﻤﻴﺸﻮﺩ" که به احتمال زیاد برگرفته از همان روایت معروف از حضرت محمد ( ص) است: المؤمن لا یوخذ من جحر مرتین، (به نقل از بحار الانوار جلد هشتم ص 211) سلسله رجال این حدیث به ام سلمه میرسد، البته دیگران هم با سلسله رجال متفاوت و تغییر برخی از کلمات، مضمون همین ساختار را نقل کرده اند.

ﻣﻮﺿﻮﻉ و سوال اﻳﻦ اﺳﺖ که ﭼﺮا ﻭﻗﺘﻲ ﺑﺮاﻱ چندمین بار ﻗﺪﺭﺕ ﻧﺮﻡ ﻭ ﺩﻳﭙﻠﻤﺎﺳﻲ ﻫﻮﺷﻤﻨﺪ ﻭ ﺗﻔﺎﻫﻢ ﻭ ﮔﻔﺘﮕﻮ ﺟﻮاﺏ مثبت ﺩاﺩ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ باید ﺑﺴﻤﺖ ﺭاﻩ ﺣﻠﻬﺎﻱ ﺧﺸﻦ ﻭاﺳﺘﻔﺎﺩﻩ اﺯ ﻗﺪﺭﺕ ﺳﺨﺖ رفت یا شعار آنراداد و افکارعمومی منطقه و غرب را دچار تشویش نمود که هزینه بردار بودنش بروشنی و با درد و اندوه به اثبات رسیده است.

در شرایطی که ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﻭﻋﺮﺑﺴﺘﺎﻥ و بسیاری از کشورهای عربی و مسلمان ﺩرپی ﭘﺮﻭﮊﻩ اﻳﺮاﻥ ﻫﺮاﺳﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ و مواضع و اقدامات شورای همکاریهای خلیج فارس، اتحادیه عرب و سازمان همکاریهای اسلامی پس از تهاجم فرقه ای متشکل از فرصت طلبان کوردل به سفارت عربستان در تهران گویای این واقعیت است، هرگونه تحرک لسانی و عملی محاسبه نشده و ماجراجویانه به زیان منافع ملی کشور در دوره پسا برجام و ﺩﺭﺭاﺳﺘﺎﻱ اﻳﺮاﻥ ﻫﺮاﺳﻲ و قراردادن فرصت در اختیار دشمنان و مخالفان ملت ودولت ایران اﺴﺖ.

در حالیکه ﻣﻴﺘﻮان براساس ﻣﻨﻂﻖ ونرمهای بین المللی بر ﺭﻭﻱ ﻟﺰﻭﻡ ﺩاﺷﺘﻦ ﻗﺪﺭﺕ ﺑﺎﺯ ﺩاﺭﻧﺪﮔﻲ ﻭ ﺣﻔﻆ و ﺗﻘﻮﻳﺖ ﺁﻥ مذاکره کرد و مذاکرات هسته ای نمونه ای بارز از بکاربستن چنین رویکردیست. چه ضرورتی دارد با سخنان درشت و ماجراجویانه و بعضا اغراق آمیزی چون طرح ﺷﻌﺎﺭ ﻣﻮﺷﻚ ﺑﺎﺑﺮﺩ 5000 که بسیار حساسیت برانگیز است سبب به ﻭﺣﺸﺖ افتادن احتمالی اروپا یا حداقل باعث بهره برداری از آن بر علیه ایران شویم ﻭ ﺧﻮﺭاﻙ تبلیغاتی از نوع طرح دروغ بودن هولوکاستی و حذف اسرائیل از نقشه که توسط رئیس دولتهای نهم و دهم داده میشد و هزینه های گزافی را بر ملت ایران تحمیل کرد، ﺑﺮاﻱ صهیونیستها ﻭ اﻣﺮﻳﻜﺎ و اروپا و عربستان و امثالهم فراهم ﻛﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﺭﻭاﺑﻄ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺑﻬﺒﻮﺩ ﻣﺎ ﺑﺎ اﺭﻭﭘﺎ و جهان ﺭاﺗﺤﺖ ﺗﺎﺛﻴﺮ ﻗﺮاﺭ ﺩﻫﻨﺪ.

در شرایطی که در نظام بین الملل کنونی ﺣﺘﻲ ﻳﻚ اﻇﻬﺎﺭ ﻧﻆﺮ مقامی ﻭﻟﻮ ﻏﻴﺮ ﻣﺴﻮﻭﻝ اﻣﺎ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪه ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺩﺭﺩﺳﺮﺳﺎﺯ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻳﺎ ﻳﻚ اﻗﺪاﻡ ﺧﻮﺩﺳﺮاﻧﻪ ﻣﻴﺘﻭاﻧﺪ ﺧﺴﺎﺭﺕ ﺑﺎﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎﻳﺪ ﻣﻬﺎﺭ اﻗﺪاﻡ ﻭﮔﻔﺘﺎﺭﻫﺎﻱ ﺧﺎﺭﺝ اﺯ ﭼﺎﺭﭼﻮﺏ ﻛﺸﻴﺪﻩ ﺷﻮﺩ و هرگونه موضع گیری و اقدام باید ﺩﺭﭼاﺭﭼﻮﺏ ﻭ اﺯ ﻗﺒﻞ اﻧﺪﻳﺸﻴﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ.

آیا جزاین است که ﻫﺰﻳﻨﻪ ﺷﻌﺎﺭﻫﺎی پریشان کننده و ماجراجوییها درسیاست خارجی را در دولت های مهرورز . ملت ایران پرداخته و ادامه رفتارهای مشابه میتواند هزینه پردازیها را تکرار کند? ﺁﻳﺎ در شرایط کنونی اساسا ﺩﻳﮕﺮ ﺗﻮاﻥ ﻭ ﺭﻣﻖ ﭘﺮﺩاﺧﺖ ﻫﺰﻳﻨﻪ های جدید ﻭﺟﻮﺩ ﺩاﺭﺩ؟

آیا در حالیکه بازیگران جهانی با همکاری کشورهای وابسته پرونده های متعددی برای ایران آماده کرده اند و بنا دارند سالها کشورمان را سرگرم کنند نباید از تکرار اشتباهات گذشته درس عبرت گرفت وبا عدم تکرار آنها درپی جبران مافات واستفاده بهینه ازرجعت فرصت های از دست رفته بود؟

گفته میشود بعد از پرونده هسته ای پرونده های جدیدی برعلیه ایران گشوده خواهد شد . در مورد برنامه فضایی ایران پرونده ای قطور از اطلاعات و مصاحبه های همه مقامات سیاسی و نظامی ایران بعد از پرتاب موشکهای حامل ماهواره تهیه شده و با همین پرونده درصدد اثبات آن برخواهند آمد که برنامه فضایی ایران برنامه ای نظامی است نه صلح آمیز و واکنش دربرابر آزمایش موشکهایی از نوع عماد شاید سر آغاز جدیدی دراین راستا باشد.

در این شرایط امضای کنوانسیون ثبت و کنوانسیون مسئولیت در حوزه فضا و اجرای آن یعنی ثبت ماهوار ها و پرتابهای فضایی از سوی ایران می‌تواند موجب تلطیف اوضاع و کاهش فشار ها برایران گردد. این در حالیست که علیرغم عدم ثبت پرتابه های فضایی از سوی ایران رییس جمهور ومقامات نظامی از موفقیت های این برنامه های فضایی سخن می گویند و پیامهای تبریک صادر میکنند و همه این موارد مستند شده و بعدها میتواند بعنوان ادله برعلیه ایران به کار گرفته شود.

اخیرا رئیس جمهور در سخنان خود اظهار داشت که «باید از مدل برجام در داخل هم استفاده کنیم.» واقعیت این است که هنوز در داخل کشور مجموعه نظام به گونه ای شایسته با خود به اجماع نرسیده است. برجام و توفیق آن، حاصل درک دو طرف از منافع مشترک و امتیازهای قابل تبادل بود. دو طرف در گام اول تلاش کردند ابتدا موضع طرف مقابل را از منظر او بنگرند (اصل اول در مدیریت بحران) و سپس بر پایه این درک، وارد گفتگو شده و به دنبال خطوط مشترک باشند.

از سوی دیگر، اجماع نسبی ملی (حداقل در میان عقلا) و انرژی مثبتی که خواست و حمایت مردم به روند مذاکرات می افزود، یک پیشران مهم در توفیق این کار دشوار بود. تصور می شود تا آنجا که به مردم مربوط می شود، همگی با هر گرایشی دل در گرو سربلندی ایران دارند.
اکنون نوبت نخبگان سیاسی داخلی است که فراتر از منافع جناحی و با درک و الگو برداری از آنچه برجام را به فرجام رساند، این فرصت بزرگ را به بهانه ای برای « صلح میان خودمان » بر پایه اصول و منافع مشترک که همانا منافع ملی است تبدیل کنند.

از سوی دیگر باید توجه داشت که فقط تحریم موشکی نیست که میتواند حداقل موجب تکرار بخشی از زیانهای گذشته باشد بلکه امریکا گزینه های دیگری هم دارد که از جمله آنها تحریک بیشتر بازیگرانی مانند ترکیه و سعودی است تا هرینه های تحمیلی بر ایران را مضاعف نماید، نگران کننده تر اینکه دو کشور مذکور نیز بسیار علاقه مندند از سوی امریکا به عتوان مهارکننده ایران شناسایی شوند که امیداست با دیپلماسی هوشمندانه ایران امکان تحقق پیدا نکند.باید تلاش کرد تا داعش و سعودیها به عنوان تهدید معرفی شوند نه ایران. هرچند که امریکا با ایندو کشور مشکلات حادی دارد اما اگر آمریکا آزاری شود ،مجبور میشود در منطق اولویت بندی خود دفع افسد به فاسد کند.

آنچه آزار دهنده تر است ﮔﺮﻩ زدن اﻗﺘﻀائاﺕ ﻭ ﻣﺼﻠﺤﺘﻬﺎﻱ ﺟﻨﺎﺣﻲ داخلی ﺑﺎﺳﻴﺎﺳﺖ ﺧﺎﺭﺟﻲ ﻭاﻣﻨﻴﺖ ﻣﻠﻲ ﻛﺸﻮﺭ و ذبح کردن منافع ملی در مسلخ منافع شخصی وباندی وگروهیست که میتواند به ﺑﻼﻱ ﺧﺎﻧﻤﺎﻥ ﺳﻮﺯﻱ تبدیل شود وبرﺟﺎﻥ ملت ﻛﺸﻮﺭ اﻓﺘد ﻭبا ﻇﺮﻓﻴﺖ ﺳﻮﺯﻱ ها و فرصت سوزیها کشوررا به مسیری قهقرایی سوق دهد.

نتیجه خانمانسوز صحبت کردن ﺑﺎﺯﺑﺎﻥ ﺗﻬﺪﻳﺪ و بلوفهای ناشیانه و غیرواقع بینانه در مسیر فعالیتهای هسته ای و واکنشها و اقدامات بین المللی را ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﻭ دیدیم عقل و منطق و منافع ملی حکم میکند که دیگر از راه اصلی وامن ونه راه پرپیچ وخم و خطرناک باید به حرکت ادامه داد.

البته این بدان معنی نیست که ﺫﺭﻩ اﻱ اﺯ ﺗﻮاﻥ ﺩﻓﺎﻋﻲ ایران ﻣﺨﺪﻭﺵ ﺑﺸﻮﺩ ﻭ قطعا ﻧﺒﺎﻳﺪ ﻫﻢ مخدوش شود. جدا کردن موضوعات روشی و ماهیتی یک ضرورت است، بدیهی است توجه این قلم به روشهای معطوف به تامین اهداف دفاعی کشوراست و موضوع ماهیت برنامه های دفاعی در قالب دکترین دفاعی کشور باید توسط نهادهای ذیربط نظام تدارک دیده شود. تجربه متفاوت بدست آمده از ﻣﻮﺿﻮﻉ تصرف سفارت آمریکا در تهران، ﺟﻨﮓ ﺗﺤﻤﻴﻠﻲ هشت ساله و برجام ﻫﺴﺘﻪ اﻱ نشان می‌دهد که هر وقت ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﻗﻠﺪﺭﻱ و بدون پشتوانه و بدون توجه به مولفه های قدرت و ماهیت و ساختار نظام بین المللی ظاهر میشویم،  طرف های مقابل ﺑﺎ ﻗﺪﺭﺕ ﻏﻴﺮ ﻣﻬﺎﺭ ﺷﺪﻧﻲ ﺧﻮﺩ کشور شما ﺭاﻓﻠﺞ می کنند اﻣﺎ ﻫﻤﻴﻦ بازیگران مهارنشدنی ﺭا ﻣیتوان ﺑﺎ ﺩﺭاﻳﺖ ﻭﺗﺪﺑﻴﺮ مهار کرد و ﺑﺮﺟﺎﻡ هسته ای نمونه بارز این رهیافت است. پس در رابطه با ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻣﻮﺷﻜﻲ نیز با اجتناب از روشهای هزینه بردار و پرهیز از ﺑﻲ ﻫﻮا رانی و ﺗﻨﺪرانی باید از عواقب مشابه برنامه هسته ای جلوگیری شود.

در همین رابطه ذکر این نکته ضروریست که درآمریکا پس از یک دوران جنگ در زمان جمهوری خواهان که موجب اعتراضات داخلی شد و امریکا را در صحنه بین المللی با مشکلات جدی مواجه ساخت و افکار عمومی جهان بر علیه این کشور برانگیخته شد، در انتخابات ریاست جمهوری سناریوئی طراحی شد که نتیجه ای جز پیروزی دمکرات ها و آن هم اوباما متصور نبود. و این طرح با موفقیت پیاده شد.


اکنون رویکرد آمریکا بجای برخوردهای سخت افزارانه و جنگ مستقیم به یک رویکرد نرم افزارانه و غیر مستقیم تبدیل و بسیار پیچیده شده است از این رو کشورمان برای حفظ منافع ملی به مغزهای بسیار هوشمند و پیچیده نیازمنداست و به سرعت باید از سطحی نگری و واکنش های بدون تفکر و تعمق فاصله گرفت. در این حرکت شطرنجی که آمریکا بسیار متبحر است باید بسیار با احتیاط و با تعمق و تفکر برخورد کردو برخی از راههای آن حفظ وحدت و انسجام داخلی ، هدر ندادن انرژی ها علیه یکدیگر و استفاده از نخبگان و تقویت بنیه علمی وافتصادی از منظرداخلی است و هماهنگی با نظام بین الملل و برخورداری از نگاه واقع بینانه دراین عرصه خارجی از منظر برونداد کشور است.

نمایش تحقیر کردن و به زانو در آوردن ملوانان امریکایی که اخیرا صورت گرفت واحتمالا در مصوبه تحریم اخیر در واکنش به برنامه موشکی ایران نقش داشت هنری محسوب نمیشود، در شرایطی که کشور تاوان زیادی بواسطه اشغال سفارت آمریکا در تهران داده است نیازی باینگونه اقدامات کور که هیچ ارتباطی با راههای تامین منافع و امنیت ملی ندارد وجود ندارد، امریکایی ها مردمان حساس و وطن پرستی هستند و تحقیر شهروندانشان را براحتی نمی پذیرند.

باید به این مهم توجه شود که دنیا پس از جنگ جهانی دوم رویکرد امنیتی پیدا کرده است .اگر به سخنرانیها و نظرات سیاستمداران قبل از جنگهای جهانی اول و دوم نگاهی بیافکنیم شاهد رگه های اخلاقی و حقوقی زیادی در محتوای آنها خواهیم بود. به گونه ای که اکثر آنها ایده آل هایی در ذهن خود داشتند و بر سعادت و توسعه ملتها و کشورها تاکید میکردند.

بویژه پس از آنکه جامعه ملل تشکیل یافته پس از جنگ جهانی اول موفق به جلوگیری از وقوع جنگ جهانی دوم نشد، سازمان ملل متحد با هدف اصلی و اساسی حفظ صلح و امنیت جهانی و جلوگیری از رخداد سومین جنگ جهانی پابه عرصه وجود گذاشت لذا اگر به منشور ملل متحد توجه کنیم، بوضوح شاهد خواهیم بود که همه فصلهای منشور تحت سایه موضوع صلح و امنیت در جهان است.

به جرات می گفت یگانه موضوعی که در حقوق بین الملل مکانیسم اجرایی محکمی دارد همانا بحث صلح و امنیت است. حتی موادی در منشور ملل متحد که می توانست خللی در این موضوع وارد کند و بهانه گریز از آن را بدهد به مرور از سوی اعضای سازمان ملل و شورای امنیت به عنوان یکی از ارکان اصلی این سازمان اصلاح شده است.

هرگونه رفتاری که خطر آفرینی را در این مقوله وارد کند با جدیت با آن برخورد می شود. به عنوان مثال اگر کشوری برای کسب انرژی خورشیدی، برنامه ای تدارک ببیند نه تنها با مشکلی مواجه نمی‌شود حتی شاید بتواند مشارکت و سرمایه هم جلب کنداما فعالیت در زمینه انرژی هسته ای به دلیل احتمال تهدید صلح و امنیت جهانی با شک وتردید مواجه می شودو با موانع زیادی مواجه میشود.

فعالیتها در زمینه هوا -فضا و تلاشهای موشکی نیزاز همین سنخ محسوب میشود لذا در مقوله هایی که با امنیت بین المللی مرتبط است لاجرم باید با دقت و حساسیت بیشتری برخورد کرد. تجربه کره شمالی نشان میدهدکه تقابل با مقوله امنیت جهانی یعنی تقابل با کل سیستم بین المللی که بعد از جنگ دوم قوام یافته است. همه قدرتهای جهانی هم بر سر این مسائل اجماع دارند و به همین دلیل بود که قطعنامه های شورا ی امنیت سازمان ملل علیه ایران با رای پنج عضو دائم تصویب می شد و واکنشهای سخت غریزی در ایران که پس از احساس خطر صورت می گرفت کارساز نبود در حالی که واکنش دیپلماتیک نباید غریزی باشد و باید توام با تعقل و شناخت و فهم متقابل باشد. به هرتقدیر ایجاد حساسیت در زمینه امنیت بین المللی اصلا به صلاح مملکت نیست.

با نظر داشتن آنچه ذکر شد، میتوان گفت که ﺭاﻩ ﺣﻞ ﻋﺒﻮﺭاﺯ ﮔﺮﺩﻧﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺧﻂﺮﻧﺎﻙ ﺗﻨﺶ ﺯاﻳﻲ ﻓﻌﻠﻲ ﺑﻪ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺗﻨﺶ ﺯﺩاﻳﻲ ارائه ﻓﺮﻣﻮﻝ ﺑﺮﺟﺎﻡ ﺩﻭ در راستای ﺗﻨﺶ ﺯﺩاﻳﻲ ﻭﻛﻤﻚ ﻣﻮﺛﺮ ﺑﻪ ﺭﻭﻧﺪﺛﺒﺎﺕ ﺳﺎﺯﻱ ﻣﻧﻂﻘﻪ است و ﻫﻤﻪ ﺷﺮاﻳﻄ، ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻭ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﻭ ﺭﻭاﻧﻲ این موضوع ﻣﻮﺟﻮﺩ است. ﻓﻘﻄ اﻳﺮاﻥ ﺑﺎﻳﺪ اﻳﻦ اﺑﺘﻜﺎﺭ ﻋﻤﻞ ﺭا ﺑﺎ+1 5 ﻃﺮاﺣﻲ ﻭ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﻴﺰ ﻣﺬاﻛﺮﻩ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﻮﺩ. ﻫﻴﭻ ﺭاﻩ ﺣﻞ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻣﺘﺼﻮﺭ ﻧﻴﺴﺖ ﻭاﮔﺮ ﺩﻳﺮ اﻗﺪاﻡ شود ﺑﺎﻳﺪ درانتظار ﺧﺴﺎﺭﺗﻬﺎﻱ، ﺳﻨﮕﻴﻦ ﺩﻳﮕﺮو دادن اﻣﺘﻴﺎﺯاﺕ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺩﺭﺩﻧﺎﻛﻲ باشیم.

و کلام آخر اینکه هنوز هم نظریه اجماع و سازگاری کاربرد دارد که تبلور ادغام دو سطح تحلیل خرد و کلان برای تدوین و اجرای استراتژی سیاست خارجی است. سطح خرد حکایت از مولفه های داخلی کشور و سطح کلان نشانگر مولفه های خارجی است. هرگونه هدف گذاری درسیاست خارجی برپایه اجماع در داخل و سازگاری با نظام بین الملل با افزایش احتمال تحقق مواجه میشود. که بی شک می‌توان تامین کننده منافع ملی کشور باشد موضوعی که صرفا در دوره دولت اصلاحات ودولت کنونی تا حدودی مورد توجه واقع شده است، این در حالیست که بیشتر شاهد فدا شدن منافع ملی به بهای منافع باندی درکشور بوده ایم و هستیم.

کشوری که در داخل در زمینه اداره کشور و سیاست خارجی باجماع نرسد و اکثریت ملتش از حکومتش راضی نباشند و به دلیل ترس از سخت افزارهای حکومتی سکوت کنند و تصمیمات مملکتی هم با نظام بین الملل در تنش باشد، نمی تواند آرامش و توسعه همه جانبه را در کشور فراهم کند.

سیری تاریخی بر تحولات سوریه/ دمشق چگونه وارد بحران شد؟

تاریخ سیاسی سوریه از زمان استقلال تا ادغام شدنش با مصر، ‌ارتباط مستقیمی با درک بحران کنونی در سوریه دارد.

سوریه و قدرت های بزرگ، عنوان سلسله مقالات و پژوهش‌هایی است که مرکز مطالعات سوریه در اندروز انگلیس آنرا منتشر کرده است. 

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، روزنامه السفیر خلاصه ای از پژوهش‌های ترجمه شده از سوی محققان و پژوهشگران مرکز مطالعات سوریه در دانشگاه سنت اندروز انگلیس را براساس توافق با این مرکز مطالعاتی منتشر کرده و قرار است به زودی سازوکاری را برای انتشار سلسله وار این گوونه پژوهش‌ها در نظر بگیرد.

گفتنی است سنت آندروز از بزرگترین و باسابقه ترین دانشگاههای انگلیس (سومین دانشگاه باقدمت و قدیمی پس از آکسفورد و کمبریج) است. این مرکز که ریاست آن بر عهده پروفسور ریموند هنیبوس است از برجسته ترین مراکز دانشگاهی متخصص در مطالعات سوریه در جهان است. این مرکز تحقیقات دهها پژوهشگر از کشورهای مختلف درباره مسایل مربوط به سوریه از جمله در زمینه های سیاسی و فرهنگی و تاریخی و اجتماعی و غیره ‌را منتشر می کند.

هدف از ارائه و ترجمه این سلسله مقالات اینست که تلاش کنیم در حد امکان و توان، اطلاعات، دیدگاهها و پژوهش هایی را ارائه کنیم که تاریخ سوریه و واقعیت های این کشور را روشن ساخته و تا اندازه‌ای تصویری آینده پژوهانه از تحولات پیش رو را نیز ارائه کند.

در ادامه اولین بخش از سلسله مقالات "سوریه و قدرتهای بزرگ" را بخوانید:

تاریخ سیاسی جمهوری عربی سوریه از زمان استقلال این کشور در 1946 میلادی تا ادغام شدنش با مصر به منظور تشکیل جمهوری متحد عربی در سال 1958، ‌ارتباط مستقیمی با فهمیدن و درک بحران کنونی در سوریه دارد. این مقاله که در آن به مصالح ژئوپلیتیک نیز اشاره می شود به دنبال شناخت رفتار قدرتهای غربی در ارتباط با سوریه است. نکته قابل توجه اینکه دوره آغازین تاریخ سوریه، نقاط مشترک بسیاری با حوادث و رخدادهای کنونی در سوریه دارد.

چگونه سیاستهای قدرتهای غربی، سوریه را به سوی اتحاد جماهیر شوروی متمایل کرد؟

تاریخ سیاسی اولیه جمهوری عربی سوریه از زمان ظهور آن به عنوان کشوری مستقل در سال 1946 تا پیوستن به مصر به منظور تشکیل جمهوری عربی متحد در سال 1958 به صورت مستقیم برای درک بحران کنونی سوریه از اهمیت برخوردار است. این مقاله به بررسی این موضوع می پردازد که چگونه منافع ژئوپلتیکی بر رفتار قدرتهای غربی در ارتباط با سوریه تأثیر گذار بوده است.

در حقیقت، دوران اولیه تاریخ سوریه با تحولات اخیر در این کشور ارتباط بسیاری دارد. در این ارتباط دو منبع مورد تحلیل قرار می گیرند:
نخست، منابع غیرمحرمانه دولت انگلیس از قبیل منابع موجود در سفارتخانه و دیگر اسناد دولتی انگلیس و آمریکا؛ و دوم از پایگاه اطلاعاتی موسسه تحقیقاتی صلح بین الملل استکهلم در ارتباط با صادرات تسلیحات به خاورمیانه که به عنوان منبعی برای تحلیل دقیق تر منافع راهبردی غربی در خاورمیانه طی اوایل دوران جنگ سرد با برخی از اطلاعات مرتبط استفاده شده است.
از آغاز، سوریه مستقل با چالش های ژئوپلیتیکی مواجه بوده است که در تضعیف ثبات سیاسی این کشور موثر بوده اند.

در سطح منطقه ای، درگیری های درون-عربی و موضوع استعمار صهیونیسم در فلسطین سبب زیر سوال رفتن اعتبار سوریه به عنوان یک کشور مستقل شده بودند. علاوه بر این، سوریه به کشوری مورد مجادله و کشمکش در جنگ سرد بین قدرتهای غربی و اتحاد جماهیر شوروی تبدیل شده بود.

دلیل این امر بیش از همه خودداری دولت آمریکا از حمایت از کشور سوریه در زمینه های اقتصادی و نظامی بود که شکری القوتلی، نخستین رئیس جمهور مصر در سال 1945 خواستار آن شده بود. رد درخواست سوریه از سوی آمریکا ار تلاشهای واشنگتن برای حمایت از صهیونیسم نشأت می گرفت و با این سوال که آیا سوریه تحت حاکمیت حاکمان دموکراتیک یا مستبد قرار دارد، کاملا بی ربط بود.
ناکامی سوریه در دریافت حمایت از سوی قدرتهای غربی، دلیل گرایش دمشق به اتحاد جماهیر شوروی در اواسط دهه پنجاه محسوب می شود و باید این موضوع را نیز در نظر گرفت که جایگرین معتبرتری نیز برای آمریکا وجود نداشت.

رویدادهای مهمی که در این مقاله مورد بحث قرار می گیرند عبارتند از: (1) ائتلاف انگلیس و آمریکا برای حذف فرانسه از منطقه شام در پایان جنگ جهانی دوم؛ (2) وقوع سه کودتای نظامی در سوریه در سال 1949 که در چارچوب درخواست های آمریکا برای دریافت حق ایجاد مسیری برای خط لوله نفتی تاپلین (سپس طرح ساخت و ساز آمریکا در خاورمیانه برای وصل کردن میدان های نفتی عربستان سعودی به بازارهای اروپای غربی) در سراسر خاک سوریه؛ (3) دوره بین سالهای 1955 و 1957 که طی آن، سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و انگلیس در تلاش های مشترک برای سرنگون کردن دولت سوریه اقدام کردند؛ (4) مناقشه موازی قدرت بین رژیم های منطقه ای تحت حمایت غرب (اردن، ترکیه، و عراق) و مصر تحت حاکمیت ناصر بر سر سوریه از اواسط دهه 1950 که سبب شد اتحاد جماهیر شوروی تصمیم به ارائه کمک های قابل توجه به ارتش سوریه بگیرد و بدین ترتیب، تلاشهای آمریکا و انگلیس برای تغییر رژیم در سوریه و تسهیل روند ادغام مصر و سوریه برای تشکیل جمهوری متحد عربی در سال 1958 متوقف شد.

در بخش نخست این مقاله به سیاست گذاری انگلیس و آمریکا در پایان جنگ جهانی دوم پرداخته می شود. در این بخش توضیح داده می شود که چرا اتحاد منطقه ای انگلیس و آمریکا در خاورمیانه در بیرون راندن فرانسه به عنوان یک بازیگر منطقه ای با موفقیت همراه شد اما در ادغام سوریه پس از دوران استعماری -که پیشتر تحت کنترل فرانسه قرار داشت- با ساختار امنیت منطقه ای جدید ناکام ماند.
دلیل اصلی نبود سیاستی منسجم در قبال سوریه این بود که آمریکا تقریبا بر اتحادهای منطقه ای با عربستان سعودی و ترکیه (و اسرائیل از سال 1948) متمرکز بود در حالی که انگلیس به هم پیمانان هاشمی منطقه ای خود در اردن و عراق متعهد بود. از این رو، به سبب مسائل ژئوپلتیکی، سوریه همچنان در خارج از ساختار منطقه ای کشورهای اقماری انگلیس-آمریکا در منطقه خاورمیانه باقی ماند. سپس، وقوع سه کودتای نظامی در سال 1949 مورد بررسی قرار می گیرد.

این کودتاها سبب سرنگونی دولت قانونی قوتلی رئیس جمهور سوریه شد و سبب شد شماری از حاکمان نظامی (به ترتیب، ژنرالها حسنی زیم، سامی هیناوی و ادیب شیشاکلی) بر این کشور حکمفرما شوند. هر یک از کودتاها در سوریه ابعادی محلی، منطقه ای و جهانی داشتند. دست کم نخستین کودتا به صورت مستقیم تحت تأثیر آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) قرار داشت که مشتاق بر سر کار آوردن دولتی جدید در سوریه بود که اقدام به احداث خط لوله انتقال نفت تاپلین کند- زیرا ناظران آمریکایی بر این باور بودند قوتلی تمایل دارد بر سر اجرای منافع آمریکا به شدت چانه زنی کند.

بر اساس منابع اطلاعاتی آمریکا و انگلیس، ثابت شده است که هر سه رژیم نظامی سوریه از سوی ناظران غربی بسیار ضعیف قلمداد می شدند تا اندازه ای که قابلیت سرمایه گذاری های ژئوپلتیکی قابل توجه غربی را نداشتند. رهبران نظامی سوریه از نظر سبک و رویکردهای ژئوپلتیکی با یکدیگر متفاوت بودند - شیشاکلی از نظر تاکتیکی در مقایسه با دو حاکم نظامی بعدی سوریه رویکردهای بهتری داشت- اما فاقد منابع قدرت داخلی کافی به منظور حفظ قدرتش بود. در مجموع، آنها درخواست های غربی ها را برای پذیرش قلمرو صهیونیستها از طریق پذیرش شمار زیادی از پناهجویان فلسطینی برای اسکان دادن در سوریه بدون قبول هر گونه کمک های قابل توجهی نظامی و اقتصادی غربی در ازای آن، رد کردند.

از آنجایی که کشورهای غربی از ارائه چنین کمک هایی خودداری کردند - آمریکا به سبب مداخله مستقیم سفیر اسرائیل در واشنگتن از ارائه چنین کمک هایی به سوریه خودداری کرد- رژیم های نظامی سوریه از پیوستن به ساختار امنیتی منطقه ای تحت کنترل غربی ها خودداری کردند. همچنین، بی اعتنایی به سوریه در دوره بین سال های 1955 و 1957 پایان یافت. در این دوره، آمریکا و انگلیس درباره گسترش روند ملی گرایی عربی ناصر - که پوششی برای گسترش نفوذ اتحاد جماهیر شوروی در منطقه خاورمیانه محسوب می شد- ابراز نگرانی می کردند. به سبب تغییر شرایط ژئوپلتیکی، آمریکا و انگلیس به صورت مشترک اقدامات مخفی خود را علیه دولت های سوریه به منظور روی کار آوردن رژیمی تحت حمایت غرب در این کشور آغاز کردند . این روند به انجام شمار زیادی از عملیات اطلاعاتی غربی ها علیه سوریه منجر شد.

اقدام مهمتر، «طرح امگا» تحت رهبری آمریکا بود که آیزنهاور، رئیس جمهور وقت آمریکا آن را در ماه مارس 1956 تصویب کرد، طرحی که به گفته داگلاس لیتل تاریخ دان آمریکایی، عملیاتی مخفی برای مبارزه با ملی گرایی انقلابی در سراسر جهان عرب بود. غربی ها طی این دوره، دست کم سه عملیات مهم و مخفی در سوریه انجام دادند:

(1) «عملیات منازعه» که تلاشی مشترک بین آمریکا و انگلیس بین مارس و اکتبر سال 1956 به منظور انجام یک کودتای نظامی تحت حمایت غرب بود قبل از آن که دستگاه های اطلاعاتی سوریه آن را کشف کنند؛

(2) «عملیات وپن» که تلاش یک جانبه سیا به منظور به خدمت گرفتن مخالفان جناح راست در داخل ارتش سوریه برای انجام یک کودتا با هدف بازگرداندن شیشاکلی به عنوان دیکتاتوری حامی غرب در سوریه بود که دستگاه اطلاعاتی سوریه این عملیات را نیز در روز دوازدهم اوت سال 1957 کشف کرد؛

(3) «طرح اولویت» که یکی دیگر از تلاش های دو قدرت غربی بود که در سپتامبر سال 1957 به منظور افزایش ناآرامی ها در میان اقلیت های سوریه با هدف ایجاد بهانه ای برای آغاز حملات مسلحانه از کشورهای همسایه و ترور شخصیت های سیاسی و نظامی مهم و کلیدی سوریه بود که سبب متوقف شدن دو تلاش قبلی برای انجام کودتا توسط قدرت های غربی شد.

علاوه بر این، آمریکا در تلاشها برای ترغیب ترکیه به منظور حمله به سوریه پس از اوت سال 1957 مشارکت داشت، آن هم زمانی که انگلیس قصد ترتیب دادن حمله اردن یا عراق به سوریه با هدف اجرای طرح های انگلیس برای عضویت سوریه در معاهده بغداد تحت رهبری انگلیس را داشت، معاهده ای که یک همپیمانی دفاعی بود که پیش بینی می شد سبب تقویت کنترل انگلیس بر منطقه خاورمیانه شود.
در نهایت اینکه، همه عملیات های اطلاعاتی غربی به سبب بی اعتنایی غربی ها به سیاست های سوریه و هماهنگی ضعیف بین منافع آمریکا و انگلیس با ناکامی مواجه شدند. در مجموع، «عملیات منازعه» از نظر زمانی با مشکلاتی مواجه بود زیرا با تهاجم آمریکا و انگلیس در سال 1956 در منطقه سوئز هم پوشانی داشت، اقدامی که سبب بروز اختلافات بین آمریکا و انگلیس در ارتباط با چگونگی شکست دادن ناصر شد. مداخله های بعدی غربی ها در امور سوریه سبب ایجاد خشم سراسری در میان بازیگران سیاسی سوریه شد: سپس قوتلی که برای دوره دوم به عنوان رئیس جمهور سوریه انتخاب شده بود در ژوئیه 1957آمریکا را «دشمن علنی» سوریه خواند. این سخنان سبب شد کاردار آمریکا در آن زمان با مطرح کردن اتهاماتی متقابل اعلام کند سخنرانی رئیس جمهورسوریه «از تبلیغات کمونیستی قابل تمیز نیست.»

جدا از عوامل محلی سوریه، شماری از تهدیدها و ضد تهدیدها در سطح منطقه ای و جهانی در پایان سال 1957 ظهور کردند: ترکیه برای متوقف کردن بسیج نظامی خود در مرز سوریه از سوی اتحاد جماهیر شوروی تحت فشار قرار گرفت در حالی که ناصر این فرصت را غنیمت شمرد و در روز سیزدهم اکتبر شماری از نظامیان مصری را با هدف تضعیف «اتحاد عربی» در شهر لاذقیه سوریه مستقر کرد. از آنجایی که ابتکار عمل ناصر در اصل از حمایت اتحاد جماهیر شوروی برخوردار بود، تهاجم سوریه به ترکیه از نقطه نظر غربی ها بسیار خطرناک به نظر می رسید. تمایل شوروی برای انتقال حجم گسترده ای از جت های جنگنده (مهمترین سلاح راهبردی در آن دوره) برای ارتش های مصر و سوریه سبب تقویت نسبی هر دو کشور در سطح منطقه ای شد.

به طور خلاصه باید گفت که همه تلاش های نظامی و غیر نظامی برای برقراری ثبات در سوریه پس از استقلال این کشور در سال 1946 به سبب مناقشات مرتبط با جنگ سرد، منازعات درون عربی بر سر استیلای منطقه ای و اختلاف نظرهای داخلی در سوریه با ناکامی مواجه شد. این سطوح مختلف از بی ثباتی سبب تضعیف توانایی همه رژیم های داخلی سوریه بین سالهای 1946 و 1958 در زمینه به دست آوردن منابع قابل توجه اقتصادی و نظامی با هدف حمایت از استقلال این کشور شد.

سوریه به عنوان کشوری ضعیف در معرض مداخله های خارجی قرار گرفت در حالی که بازیگران داخلی فاقد ظرفیت های لازم برای تقویت نظام این کشور از درون بودند. اما این روند تغییر یافت، زمانی که مصر به عنوان مرکز استقلال قدرت سیاسی اعراب تحت رهبری ناصر ظهور کرد. ظهور همپیمانی راهبردی بین ناصر و اتحاد جماهیر شوروی با سرعت به سوریه کشیده شد و این کشور توانست برخی از بی ثباتی های مزمن را از خود به جا بگذارد که طی سالهای 1946 تا 1958 شاهد آن بودیم.

با این حال، تلاش های برای «برطرف کردن» ضعف های کشور سوریه تنها زمینه را برای بروز چالش های قدرتمند جدید به ویژه در ارتباط با مصر فراهم کرد. افزایش قدرت و نفوذ سیاسی ارتش به استیلای ساختاری ارتش بر دولت منجر شد، روندی که از آن زمان تاکنون در مصر و سوریه ادامه داشته است.

روند انزوای سوریه در منطقه بار دیگر آغاز شد، زمانی که سیاست گذاران آمریکایی توانستند کنترل رهبری مصر را در اواسط دهه 1970 طی حکومت انور سادات بار دیگر در دست گیرند، بدین ترتیب، توازن قدرت بین اعراب و اسرائیل به نفع مخالفان اصلی سوریه تغییر یافت. از این رو، موضوع ژئوپلیتیکی ظهور سوریه به عنوان کشوری مستقل اما ضعیف و فاقد قیمومت ژئوپلیتیکی با ثبات و قرار دادن خود در معرض دو ابرقدرت به سبب نبود گزینه ای جایگزین زمینه را برای بروز چالش هایی برای مردم سوریه فراهم کرد که از سال 2011 شاهد آن بودیم. در چنین شرایطی، زمان آن فرا رسیده است تا بدانیم که روند بی ثبات کردن سوریه توسط غربی ها حتی مدتها قبل از وجود رژیم بعث در سوریه آغاز شده بود.